این مطلب از بی بی سی است و نویسنده ان مهدی خلج است چه فکر می کنید. ما چقدر از اسلام می دانیم؟ ناظران میگویند... انسانشناسی فتوا و تقلید مهدی خلجی نویسنده و پژوهشگر مسائل اسلامی به روز شده: 19:40 گرينويچ - چهارشنبه 24 ژوئيه 2013 - 02 مرداد 1392 فیسبوک تویتر Google+ به اشتراک بگذارید ارسال صفحه چاپ مطلب فتوای آیت الله بیات درباره جواز نوشیدن آب برای روزهدار بیتاب از تشنگی سزاوار توجه است. روزه از مناسک اصلی اسلام است. با اینهمه، ابداع پیامبر اسلام نیست، بلکه ریشه در ادیان پیش از اسلام دارد. در قرآن «شریعت» به معنای «راه» به کار رفته نه «قانون» یا «فقه». جزئیات هیچیک از عباداتی که امروزه مسلمانان انجام میدهند در قرآن به طور کامل نیامده است. حتی بسیاری از این جزئیات در حدیث پیامبر نیز نیست و صحابه نیز نمیتوانستهاند شاهد همه رفتارهای عبادی پیامبر در خلوت و جلوت باشند. در نتیجه، بسیاری از آنچه احکام عبادات نامیده میشود، محصول دانش فقه است که حدود دو سده پس از درگذشت پیامبر و به ویژه با «رساله» شافعی بنیاد نهاده شد. این دانش بیشتر به سنت رفتاری امامان شیعه یا صحابه پیامبر ارجاع میدهد. آنچه درباره جزییات روزه در دانش فقه آمده ارتباط اندکی با بیست و سه سال دعوت محمد، پیامبر اسلام، دارد. در جزیرة العرب، روزه، مانند نماز و حج و دیگر مناسک عبادی در ادیان و سنن پیشا اسلام جاری بود. پیامبر اسلام شکل و شمايل آنها را قدری اصلاح کرد. اما اصل آیینها تباری کهن داشتند و برای مخاطبان پیامبر دعوت او به برگزاری آنها غریب نبود. درباره روا بودن یا نبودن نوشیدن آب در حال روزهداری یا فتواهایی از این دست - که بیشتر با واقعیتهای انسانی سازگار است - با دو رویکرد میتوان مطالعه کرد: چه اندازه این فتواها پشتوانهای تاریخی در قرآن و عصر پیامبر دارند؟ و رویکرد دوم آنکه چرا این فتواها اهمیت اجتماعی پیدا میکنند؟ این نوشته به نکته نخست اشاره و بر نکته دوم تمرکز میکند. روزه، آیینی اختیاری "جزئیات هیچیک از عباداتی که امروزه مسلمانان انجام میدهند در قرآن به طور کامل نیامده است. حتی بسیاری از این جزئیات در حدیث پیامبر نیز نیست و صحابه نیز نمیتوانستهاند شاهد همه رفتارهای عبادی پیامبر در خلوت و جلوت باشند." در قرآن، آیات مربوط به روزه، تنها در آیات مدنی است نه مکی؛ یعنی مربوط به آیاتی است که بر پیامبر در دهه پایانی زندگیاش در مدینه نازل شده است. روزه در بسیاری از این آیات جبرانی است برای کار دیگر؛ «فدیه» یا «کفاره» است نه عبادتی مستقل. مثلا در صورت شکستن سوگند یا ظهار و ناتوانی از پرداخت کفاره یا ناتوانی در پرداخت دیه قتل غیرعمد آمده است «فمن لم یجد فصیام…»؛ کسی که (بندهای برای آزاد کردن) نیابد، روزه بگیرد. آیات مربوط به روزه در ماه رمضان، پنج آیه پیاپی در سوره بقره است، از آیه ۱۸۳ تا ۱۸۷. عبدالمجید الشرفی، اسلامشناس برجسته تونسی، در مقالهای این پنج آیه را بررسیده است. (عبدالمجید الشرفی، لبِنات، تونس، دارالجنوب للنشر، ۱۹۹۴صص. ۱۸۲-۱۶۵) نتایجی که او از مطالعات تاریخی خود درباره این پنج آیه گرفته با برداشت فقهی - که سرشتی ناتاریخی دارد - سازگار نیست. ابهامهای بسیاری درباره زمان نزول این آیات، چگونگی یا پیوستگی آنها و مهمتر از همه تأویل آنها وجود دارد که روششناسی فقهی از پس پاسخگویی بدانها برنمیآید. یکی از نتایج الشرفی از رهیافت تاریخی خود به این آیات آن است که به احتمال زیاد حکم وجوب روزه ماه رمضان با دستور پیامبر به ویژه پس از فتح مکه شکل گرفته است. همانگونه که ابن حزم اندلسی، از فقیهان برجسته تاریخ اسلام، نیز بدان اشاره کرده و تأکید برده هیچ دلیلی نیست پیش از این تاریخ آیات روزه نازل شده باشد. جدا از این، بایسته بودن روزه، از نظر الشرفی، به شکلی که فقیهان میگویند در زمان پیامبر نبوده است. در روزگار پیامبر، شخص میتوانسته روزه بگیرد و در صورت دشوار بودن روزهگرفتن میتوانسته به جای آن به بینوا یا بینوایانی غذا بدهد. یعنی بدون آنکه مسأله «قضا» روزه در میان باشد، کسانی که توانایی روزه گرفتن را نداشتند روزه برای همیشه از ذمه آنها بیرون میرفت. به نوشته شرفی، اساساً روزهگرفتن آیینی برای نیایش و پرستش بود و خودبهخود اهمیتی نداشت. اما پس از پیامبر، بنا به ضرورتهای اجتماعی و سیاسی، مناسک و آیینهای اسلامی به ویژه پس از شکلگیری مصحف عثمان یکدست شد. با شکلگیری مکاتب فقهی، فقیهان چشم بر اهداف و مقاصد عبادات بستند و به شکل ظاهری آنها اهمیت دادند و شاخوبرگهایی بر آن افزودند و بدانها نام تقدس بخشیدند. آنقدر این تقدسبخشی نیرو گرفت که فقیهان حتی حکم کردند تظاهر به روزهخواری در ماه رمضان حرام است. از نظر الشرفی، این حکم مصداق کامل نفاق و دوروئی است که با روح اسلام - فراخوانی به اخلاص و پرستش آزادانه - میستیزد. (همچنین بنگرید به عبدالمجید الشرفی، الاسلام بین الرسالة و التاریخ، بیروت، دارالطلیعة، ۲۰۰۱) چگونه مرجع تقلید مناسب خود را برگزینیم؟ "با شکلگیری مکاتب فقهی، فقیهان چشم بر اهداف و مقاصد عبادات بستند و به شکل ظاهری آنها اهمیت دادند و شاخوبرگهایی بر آن افزودند و بدانها نام تقدس بخشیدند." مرجعیت تقلید، نهادی عمری بیش از دویست سال ندارد. رابطه میان مجتهد و مقلد به ویژه پس از ورود تلگراف به ایران به یُمن ابزارهای ارتباطی شگل گرفت و گسترش یافت. ایده تقلید از اعلم نیز به همین اندازه جدید است. در رسالههای عملیه، فقیهان شرط میکنند که مقلدان باید از مجتهد مردِ عادلِ عاقلِ بالغِ شیعه دوازده امامی حلالزاده و زندهای تقلید کنند که از دیگر مجتهدان عصر خود عالمتر است «یعنی در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدان زمان خود تواناتر است» (رساله عملیه آیت الله سیدعلی سیستانی). پرسش آن است که «عالمتر» بودن را چگونه میتوان اندازه گرفت و فهمید؟ فقیهان میگویند از سه راه: خود مقلد یقین کند، دو نفر عالم و عادل گواهی کنند، عدهای از طلبهها که قدرت تشخیص اعلم را دارند، گواهی کنند. روشن است که اوصافی چون عدالت و اعلمیت اثباتناپذیرند و بیشتر به موقعیتهای اجتماعی افراد ارجاع میدهند تا به حالات درونی یا دانش فقهی آنها. باری، مقلد یا باید از یک مجتهد اعلم تقلید کند و در همه مسائلی که او فتوا صادر کرده پیرو او باشد یا آنکه راه احتیاط برگزیند: یعنی در هر مسأله به فتوای آن مجتهد زندهای عمل کند که به احتیاط نزدیکتر و در نتیجه دشوارتر است (به ندرت کسی چنین میکند). مقلد نمیتواند - طبق تصور رایج فقهی - به دلخواه خود مجتهدش را برگزیند یا در برخی مسائل به فتوای یک مجتهد و در مسائل دیگر به فتوای شخص دیگری عمل کند، یا بر اساس آسانبودن فتواهای یک مجتهد یا امروزیبودناش یا هر معیار دیگری جز شرایط مجتهد اعلم که در بالا گفته شد مرجع تقلید خود را برگزیند. این چیزی است که در کتابهای فقهی آمده است. اما آیا زندگی واقعی مقلدان موبهمو با این دستورهای کتابی برابر است یا اینکه دنیای واقعی از دستورهای فقهی جداست؟ مقلدها؛ آدمهای گوشت و پوست و استخواندار "مقلّد نه تنها انسانی است با همه ویژگیهای روانی و فکری و شخصی که موجودی اجتماعی نیز هست. او هم دارای «اراده» (agency)است هم ناخواسته و ناآگاهانه از عوامل طبیعی و تاریخی و اجتماعی پیرامون خود اثرپذیر است. به سخن دیگر، در شکلگیری رابطهی مرجع تقلید/مقلّد هر دو نقش فعال دارند." مقلّدها آنقدرهم که به نظر میآیند مقلّد نیستند. یعنی مقلّد را نباید انسان بیاراده و دنبالهرو محضی دید که چشم بسته رفتار میکند؛ تنها بر اساس دستورهای آمده در کتاب یا بازگو شده از متنهای الاهیاتی (به معنای عام که شامل فقه نیز بشود). مقلّد نه تنها انسانی است با همه ویژگیهای روانی و فکری و شخصی که موجودی اجتماعی نیز هست. او هم دارای «اراده» (agency)است هم ناخواسته و ناآگاهانه از عوامل طبیعی و تاریخی و اجتماعی پیرامون خود اثرپذیر است. به سخن دیگر، در شکلگیری رابطهی مرجع تقلید/مقلّد هر دو نقش فعال دارند. در دویست سال گذشته، یکی از مهمترین عنصرهای اجتماعی اثرگذار در انتخاب مرجع تقلید، زادگاه و خاستگاه او بوده است. اگر مجتهدی سرشناس، اهل تبریز یا مشهد یا شیراز باشد، مردمان آن خطه به «اعلم» بودن او کمتر اهمیت میدهند تا «همشهری» بودن یا همزبان و همقوم بودن. تعلقات قومی-محلی به همان اندازه که در انتخاباتهای سیاسی نقش میگزارند، در گزینش مرجع تقلید هم اثر میگذارند. مشهور است که در تاریخ حدود دویست ساله مرجعیت، تنها در یک مورد - آیت الله سیدمحسن حکیم - مجتهدی غیرایرانی توانسته مقلدانی فراگیر از ملیتهای متفاوت به سوی خود جذب کند. حتی امروزه، پرمقلّدترین مجتهد جهان تشیع، آیت الله سیدعلی سیستانی، ایرانی است. اگرچه ملل دیگر از افغان و پاکستانی و عراقی و بحرینی و لبنانی، هم مجتهدان خود را دارند، هیچ یک نفوذی فراملی نیافتهاند. انحصار مرجعیتهای فراملی در مجتهدان ایرانیتبار بدون تبیین جامعهشناختی و انسانشناختی فهمپذیر نیست. پیوند «اقتدار اجتماعی» با مکان، سرزمین، نژاد، تبار و مانند آن موضوعی پراهمیت در در این دو رشتهی علمی است. همچنین نباید ویژگیهای شخصی مرجع تقلید را نادیده گرفت. خوشسیما و گیرا بودن یا به اصطلاح، «کاریزما» داشتن مجتهد، در جذب مقلّدان بیشتر اثرگذار است. از اینها مهمتر «سیادت» یا دعوی از تبار پیامبر اسلام بودن به خلق هاله تقدس در پیرامون چهره مجتهد یاری میکند. سیدابوالحسن اصفهانی، سید کاظم یزدی، سیدمحمد حسین طباطبایی بروجرودی، سیدابوالقاسم خوئی، سیدروح الله خمینی، سیدکاظم شریعتمداری و سیدعلی سیستانی از مجتهدان مقتدر یکصد سال پیشاند. مرجعیت، سازمانی اقتصادی "مرجعیت تقلید، به شکلی که امروزه هست، حاصل تحولاتی در فقه شیعه از عصر صفوی به این سوست. بخشی از این تحولات، به درآمدهای شرعی فقیهان مشروعیت داد و برای نمونه دریافت خمس از جانب امام معصوم را برای مجتهد مجاز کرد." مرجعیت تقلید، به شکلی که امروزه هست، حاصل تحولاتی در فقه شیعه از عصر صفوی به این سوست. بخشی از این تحولات، به درآمدهای شرعی فقیهان مشروعیت داد و برای نمونه دریافت خمس از جانب امام معصوم را برای مجتهد مجاز کرد. مجتهد نائب امام معصوم شمرده شد. او ناگهان مجاز به برخورداری از منابع مالی شد که حدود هزار سال در انحصار امام معصوم حاضر به شمار میآمد. ظهور منابع مالی به پیدایش سازمان مرجعیت انجامید. رابطه مقلد /و مرجع تقلید رابطهای اقتصادی است. تقلید به معنای پیروی از فتوا تنها نیست، پرداخت وجوهات شرعی به مرجع تقلید نیز هست. بخشی از منابع مالی مرجع تقلید در راه اداره حوزههای علمیه و پرداخت حقوق ماهانه به طلبهها و شاگردان حوزهاش صرف میشود. مقلد بیشتر یعنی درآمد بیشتر. درآمد بیشتر یعنی امکان پرداخت حقوق بیشتر به طلاب و سرمایهگذاری بیشتر در حوزههای علمیه. در نتیجه، شبکه مقلدان به اندازه شبکه مالی مراجع تقلید گسترش مییابد. طلبهها منبع اصلی مردم عادی برای شناخت مراجع تقلید بودند. امروزه، صدا و سیما و رسانهها و نهادهای رسمی یا شبه رسمی (مانند جامعه مدرسین حوزهی علمیهی قم) انحصار این کار را از دست طلبهها گرفتهاند. حتی همان هنگام که طلبهها مروج مرجعیت مجتهدان بودند، ثروت مالی هر مرجع نقش اصلی را در جذب طلبهها بازی میکرد. هر کس حقوق ماهانه بیشتر به طلاب میپرداخت، از اقتدار بیشتری در درون حوزه و مدیریت آن برخوردار بود (امروزه در حوزههای علمیهی ایران بیشترین حقوق ماهانه را نخست آیت الله خامنهای و سپس آیت الله سیستانی میپردازد). به طور طبیعی، طلبههای بیشتری نیز در منبر و مسجد مرجعیت او را تبلیغ میکنند. یعنی ثروت مالی مجتهد میتواند دامنه نفوذ او را در شبکه مذهبی (حتا مداحان و خیّرها و برگزارکنندگان آیینهای مذهبی مانند روضهها) بگستراند. دینداری، انسانی بس بسیار انسانی "مردم عادی در دینورزیهای روزانه خود خواستههای روزمره از خدا و عالم غیب دارند، چیزهایی که برای عالم الاهیات یا فقه ممکن است پیشپاافتاده و گاهی خلاف ادب دینی به شمار آید.اما در واقع همین چیزها هستند که پیوند عامه را به امر دینی نیرومند میکنند و نیاز او را به نیایش و آیین عمیق میگردانند." به طور کلی، دو گونه میتوان درباره دین مطالعه کرد: یکی رفتن به سراغ متنهای الاهیاتی (کلام، تفسیر، فقه، اخلاق). دوم نگریستن به مؤمنان که چگونه در زندگی هر روزینه دین را میورزند، چقدر و چگونه آن دین را میفهمند، چه پارههایی از آن را در زندگیشان برجسته میکنند و چه بخشهایی را در حاشیه نگاه میدارند. فقه و الاهیات به جهان مفاهیم انتزاعی مربوطاند، اما دینداری به زندگی روزمره، تجربه زیسته. وقتی به الاهیات و فقه نگاه میکنیم تصویر دین، یکدست و یکپارچه و منسجم به نظر میآید. وقتی به زندگی مؤمنان مینگریم میبینیم هر کس به شکلی دینداری میکند. دینداری شهری با دینداری روستایی متفاوت است و دینداری طبقه بالا با طبقهی متوسط و دینداری بیسوادان با دینداری تحصیلکردهها. مطالعه خردهفرهنگهای مختلف دینداری در قلمرو جامعهشناسی دین و انسانشناسی دین صورت میپذیرد؛ دو رشتهای که به طور کاربردی در ایران هنوز جانیفتاده است. در ایران، مقلَدان، عنصر انسانی و ارادی (agency) خود را روز به روز بیشتر در فرایند تقلید دخالت میدهند. برای نمونه، هرچه آگاهی زنان مؤمن به حقوق برابر زن و مرد افزایش مییابد، شکل دینداری آنها هم تغییر میکند و در نتیجه معیارهایشان برای انتخاب مرجع تقلید دگرگون میشود. دیگر تنها اعلم بودن کافی نیست. به روزبودن مرجع تقلید هم اهمیت دارد. بر این بنیاد، بسیاری زنان از آیت الله صانعی تقلید میکنند، تنها به دلیل فتواهای او دربارهی بلوغ دختران و ارث و دیهی زنان. همچنین، زنان به دشواری میتوانند با مسأله تعدد زوجات یا ازدواج موقت (صیغه) که فقیهان مجاز میدانند، کنار بیایند. مراجع تقلید و متنهای فقهی عوض نشدهاند، ولی دنیای مقلدان دگرگون شده و این دگرگونی، یکسویگی رابطه مقلد و مرجع را روزبهروز کمتر میکند. "تحلیل انسانشناختی رابطه مقلد / و مرجع در جامعهای مانند ایران که شتابان به سمت مدرنیزاسیون پیش میرود، گوشههایی نادیده یا تاریکمانده از ذهنیت و پویش اجتماعی را به ما مینمایاند." در مطالعات جامعهشناختی و انسانشناختی میان دین عامه (popular religion) و دین نخبگانی که صاحب دانش دینی هستند تمایز میگذارند. دین عامه مجموعهای به هم پیچیده از عوامل انسانی، فردی و اجتماعی، در تعامل با آموزههای دینی است. دین نخبه، صورتی انتزاعی و ناب دارد. بسیاری از رفتارهایی که عامه، دینی میانگارد یا میورزد از نظر نخبه مغایر با دین است یا درست مطابق دستورهای دینی نیست. دین عامه - شبیه مناجات شبان در قصه موسی و شبان در مثنوی مولوی - آمیزهای از آنچیزی دارد که نخبه کفر و «ژاژ» و خرافه میخواند. دین عامه و توده، بیشتر در بستر فرهنگ شفاهی صورت میپذیرد تا فرهنگ نوشتاری. همچنین، آیینهای مذهبی در میان عامه ممکن است کارکردهای گوناگون غیردینی پیدا کند، مانند آیینهای عاشورا در محیطهای مذهبی که امکانی برای گردهمآیی زن و مرد در فضایی است که معمولا فاصله میان زن و مرد برجسته و برکشیده است. بسیاری اوقات حضور فرد در آیینهای جمعی فاقد آگاهی به معناهای رمزی و اساطیری آن آیینهاست. برخی انسانشناسان در تمایز دین عامه و دین نخبه گفتهاند دین عامه، ناعقلانی، خودانگیخته و منفعتجویانه است در حالی که دین نخبه عقلانیشده، سازمانمند و ایدئولوژیک است. مردم عادی در دینورزیهای روزانه خود خواستههای روزمره از خدا و عالم غیب دارند، چیزهایی که برای عالم الاهیات یا فقه ممکن است پیشپاافتاده و گاهی خلاف ادب دینی به شمار آید. اما در واقع همین چیزها هستند که پیوند عامه را به امر دینی نیرومند میکنند و نیاز او را به نیایش و آیین عمیق میگردانند. در دین عامه رابطهای پویا میان روانشناسی فردی و اجتماعی با آموزههای دینی برقرار میشود. در گذر زمان، ممکن است گرانیگاه این رابطه، بر حسب تحولات فرهنگی و تاریخی و اجتماعی دگرگون گردد. تحلیل انسانشناختی رابطه مقلد / و مرجع در جامعهای مانند ایران که شتابان به سمت مدرنیزاسیون پیش میرود، گوشههایی نادیده یا تاریکمانده از ذهنیت و پویش اجتماعی را به ما مینمایاند.bbc.co.uk/persian/blogs/2013/07/130724_blog_l44_nazeran_fatwa_imitation.shtml وبلاگ ها - BBC فارسی - انسانشناسی فتوا و تقلید bbc.co.uk فتوای آیت الله بیات درباره جواز نوشیدن آب برای روزهدار بیتاب از تشنگی سزاوار توجه است.روزه از مناسک اصلی اسلام است. با اینهمه، ابداع پیامبر اسلام نیست، بلکه ریشه در ادیان پیش از اسلام دارد.
Posted on: Thu, 25 Jul 2013 18:03:58 +0000
Trending Topics
Recently Viewed Topics
© 2015