28 دی...89 واقعا 28 ام چی اومد به سرم که - TopicsExpress



          

28 دی...89 واقعا 28 ام چی اومد به سرم که بعد 3 سال ... 3سال!!!... هنوزم من... بگذریم! یک فنجون قهوه تو "دیدنی ها" ، روی همون میز کنار پنجره ، با همون گلدون با گل های ریز میخکی روی میز... فقط یک چیزی متقاوت بود... تنها نشستن روی میزی که برامون... بگذریم... سرمو گذاشتم روی میز و واسه نیم ساعت چشمامو بستم ، تمام 3 سال مثل فیلم اومد تو ذهنم ، تمام 3 سال .... و اونی که باید بدونه ، بهتر از همه می دونه وقتی میگم " تمام سه سال " یعنی چی...!!! جاده ، پارک ، خونه ، رستوران ، کافی شاپ ، کوه ، امامزاده ، مرکز خرید ، بیمارستان ، مشاوره ، فرودگاه ، حرم ... و خیلی جاهای دیگه... زیبا بود و قشنگ و برای همیشه خاطره....خاطره ای که گرچه نداشتنش حسرته ، ولی یادآوریش تماما زیبایی... دچار باید بود تا بفهمی چی میگم.... اما... باید ساخت ، گذشته رو نمیشه برگردوند و واسه همیشه توش زندگی کرد ، که کاش میشد... گذشته با همه اتفاقاتش ، واسه گذشته است... آینده رو باید ساخت ، حتی اگه سخت ، حتی اگه با لحظه های پر از بغض یا شاید دلتنگی ... ولی باید ساخت ، اگه بتونی آینده ایت رو بسازی ، اونوقت می تونی بگی بازیگر خوبی بودی واسه روزگار ، بنده خوبی برای خدا و انسان و یاور خوبی برای تمام آدمهایی که کنارت زندگی می کنند... با علی ! "محمدجواد حب شعار"
Posted on: Wed, 28 Aug 2013 22:06:22 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015