آقا دو سه سال پیشا ظهر عاشورا بود . . . - TopicsExpress



          

آقا دو سه سال پیشا ظهر عاشورا بود . . . که داشتیم با عشقمون اس می دادیم خیلی شلوغ بود خیابون منم همه حواسم به گوشی بودو پشتم به یه ماشین بود که عقب گرفت خورد بهم افتادم زمین گوشیم پرت شد تو جوب آب منم پام بد جور درد گرفته بود یهو دیدم از سه تا دسته عزاداری شیش هفت نفری ریختن سر اون جوب همه نوبت به نوبت چوب پرچماشونو داخل ججوب کردن منم رو زمین کسی حواسش بمن نبود دو تا مرد دیگه ام اومدن دستاشونو کردن تو جوب که دست جفتشون لای ناودونیای جوب گیر کرده بود اول فکر کردم یه انگشتری یا چیز با ارزشی رفته اون تو که یارو زنشو صدا کرد اونم آستین بچه پنج شیش سالشو زد بالا دست اونو کرد تو آب دستش به گوشی نرسید که دیدم جنگ سر کمک بمنه منم فقط پشتم بهشون بود داشتم از خنده خودمو می کوبیدم دیوار بعد خجالتم گرفت منم دستمو تو کردم که گیر کرد من از تعجب شاخ دراورده بودم بد جور آخه دخل اون گوشی دراومده بود دیگه بدرد نمی خورد دیدم جمعیت بود که میومدن واسه کمک آخر با دوتا پرچم این گوشی خفه شده ما بیرون اومد . . . . .
Posted on: Thu, 17 Oct 2013 18:54:27 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015