تاریخ آمریکا قسمت دوم - TopicsExpress



          

تاریخ آمریکا قسمت دوم بخش دوم : عصر مستعمرات تــــاريــــخ آمــريـکا پس آمريکائى کيست ، اين مرد؟ هکتور سنت جان کروکور(Hector St. John de Crevecoeur) ، 1762 مردمى نوين بيشتر مهاجرين که در قرن هفدهم به آمريکا مهاجرت کردند، اهالى بريتانيا بودند ولى برخى نيز از کشورهاى هلند، سوئد و آلمان در مناطق مرکزى، هوگونوت هاى (Huguenots) فرانسوى در کاروليناى جنوبى و مناطقى ديگر، بردگانى از آفريقا، بويژه در جنوب و مقدارى نيز اسپانيائى و پرتقالى در سراسر مستعمرات پخش بودند. بعد از سال 1680، انگلستان ديگر تنها منشأ اصلى مهاجرت محسوب نمى شد. هزاران پناهنده ، به قصد فرار از جنگ قاره اروپا را ترک کردند. بسيارى خانه و کاشانه خود را رها کردند تا از فقر ناشى از فشار دولت اجتناب ورزند. تا سال 1690 جمعيت آمريکا به حدود 250 هزار نفر رسيد. از آن به بعد، هر 25 سال اين جمعيت دو برابر شد تا اينکه در سال 1775، به بيش از دوونيم ميليون نفر رسيد. گرچه يک خانواده، بدون تطبـيق مجدد زياد ، قادر به نقل مکان از ماساچوست به ويرجينيا و يا از کاروليناى جنوبى به پنسيلوانيا بود ، ولى فرق بين مستعمرات کاملأ قابل تشخيص بود. مستعمرات به سه دسته تقسيم ميشدند. نيو انگند ( NEW ENGLAND) نيو انگلند در گوشه شمال غربى، پر از زمين هاى سنگى با لايه هاى باريک و زمين هاى پهن بود و زمستانهاى طولانى آن، گذران زندگى از طريق مزرعه دارى را مشکل مى ساخت. اهالى نيوانگلند، در جستجوى پيشه هاى ديگر، از نيروى آب بهره بردارى کرده و آسياب ها و کارخانه هاى چوب برى بر پا کردند. مرغوبيت الوار منطقه، کشتى سازى را رواج داد. بنادر بسيار عالى، داد و ستد را رونق داده و دريا منبع عظيم ثروت منطقه شد. با حضور انبوه مهاجرين اوليه که در روستاها و شهر هاى اطراف بنادر زندگى مى کردند، بسيارى از نيوانگلندى ها دست بکار برخى داد وستدها شدند. مراتع سر سبز و درختان انبوه نيازهاى شهرنشينان را که در مزارع کوچک اطراف کار مى کردند بر مى آورد. نزديکى بهم، امکان تشکيل مدارس روستايى، کليساهاى روستايى ، که در آن شهروندان جمع شده و به امور مشترکشان رسيد گى مى کردند ، را فراهم ساخت. مستعمره خليج ماساچوست ،امور بازرگانى خود را گسترش داد. از اواسط قرن 17 به بعد، اين منطقه رشدى عظيم داشت به شکلى که شهر بوستون به يکى از بزرگترين بنادر آمريکا تبديل شد. الوار بلوط براى ساختن کشتى، کاج هاى بلند براى دکل و الوار و چوگان جهت اسکلت کشتى تمامأ ازجنگل هاى شمال شرقى کشور بدست مى آمد. کشتى سازان خليج ماساچوست با ساختن کشتى هاى خود و راندن آنها به سراسر دنيا، بنياد بازرگانى عظيمى را بنا نهادند که بتدريج از اهميت خاصى برخوردار شد. تا پايان دوره مستعمراتى، يک سوم تمامى کشتى هاى تحت سلطه بريتانيا در نيوانگلند ساخته مى شد. ماهى و فروشگاههاى کشتى و الوار آلات به صنعت صادرات رونق بيشترى داد. ترابرهاى نيوانگلند بزودى پى بردند که عرق نيشکر و برده از کالاهاى مرغوب و سود بخش است. يکى از پررونق ترين و شايد ناخوشايند ترين داد و ستدهاى اين عصر، " تجارت سه گوش" بود. بازرگانان وترابران، بردگان را از سواحل آفريقا براى کارگيرى در مزارع نيشکر نيوانگلند خريدارى کرده و سپس آنها را درهند غربى ((West Indies می فروختند تا در آنجا شيره چغند را خريدارى و براى فروش به توليد کنند گان نيشکر محلى به وطن بياورند. مستعمرات مرکزى اجتماع در مستعمرات مرکزى بسيار متفاوت تر، شهرى تر و قابل تحمل تر از زند گى در نيوانگلند بود. از بسيارى جهات، پنسيلوانيا و دلاور (Delaware) موفقيت آغازين خود را به ويليام پن (William Penn)مديون هستند. تحت رهبرى او، پنسيلوانيا بشکل موزون و سريع رشد نمود. تا سال1685، جمعيت آن به حدود 9000 نفر رسيد. مرکز اصلى مستعمره، شهر فيلا دلفيا بود، شهرى که بزودى مملو از خيابان هاى پردرخت فراوان، منازل سنگى و آجرى و لنگر گاه هاى پر رفت و آمد شد. تا انتهاى عصر مستعمراتى ، حدود بيش از يک قرن، نزديک به 30000 نفر از زبانها ، عقايد و مشاغل گوناگون در آنجا مى زيستند. استعداد اين افراد براى دست زدن به تجارت هاى موفقيت آميز، شهر فيلادلفيا را به يکى از مراکز برجسته آمريکاى اوليه در آورد. گرچه کويکرها (Quaker) ، جمعيت اصلى فيلا دلفيا را تشکيل مى دادند، در مناطق ديگر پنسيلوانيا گروه هاى نژادى ديگرى نيز بخوبى حضور داشتند. آلمانى ها ماهرترين کشاورزان مستعمره بشمار مى رفتند. از صنايع مهم ديگر، صنعت کلبه ، ريسندگى، کفشدوزى، کابينت سازى و صنايع دستى ديگر بود. پنسيلوانيا همچنين براى اسکاتلند – ايرلندى ها که در حدود اوايل قرن 18 پا به مستعمره گذاشتند گذرگاه اصلى دنياى نوين بشمار مى آمد. اين افراد که يکى از مقامات پنسيلوانيا آنها را "غريبه هاى گستاخ و مستمند" مى خواند، از انگليسى ها متنفر بوده و به تمام اعضاى دولت مظنون بودند . اسکاتلندي- ايرلندى ها بيشتر تمايل داشتند در مناطق دور از شهر سکنى گزيده تا در آنجا از طريق شکار و کشت هاى مختلف به زندگى ادامه دهند. نيويورک، بر خلاف پنسيلوانيا که از انواع و اقسام افراد تشکيل مى شد و تصويرى از ماهيت چند زبانه بودن آمريکا بود. تا سال 1646 ، جمعيت ساکن نوار مرزى رودخانه هودسون (Hudson) شامل هلندى ها، فرانسويها، دانمارکى ها، نروژى ها، سوئدى ها ، انگليسى ها ، اسکاتلندي- ايرلندى ها، آلمانى ها، لهستانى ها، بوهميانى ها (Bohamians) ، پرتغالى ها و ايتاليائى ها مى شد که پيشگام ميليونها مهاجر نسل هاى بعدى شدند. هلندى ها به سهم خود بعنوان عامل مهم و موثر اقتصادى اجتماعى منطقه نيويورک تا مدتهاى مديدى پس از سقوط هلند نو (New Netherland) به ائتلافشان با سيستم مستعمراتى بريتانيا، ادامه دادند. شيروانى هاى شيب دار آنها قسمت عمده و دائمى معمارى شهر شد و بازرگانان آنها، عامل موثر شلوغى و جو بازرگانى نخستين منطقه مانهاتان (Manhattan) بودند. مستعمرات جنوبى مستعمرات جنوبى، بر عکس نيوانگلند و مستعمرات مرکزى از منا طق زير تشکيل شده بودند: ويرجينيا، مريلند ، کاروليناى جنوبى و شمالى وجورجيا. تااواخر قرن 17، بافت اجتماعى و اقتصادى ويرجينيا و مريلند تا حد زيادى به کشاورزان و مزرعه داران کوچک وابسته بود. کشتکاران منطقه تايدواتر( جذرومد ساحلي)، با حمايت نيروى بردگان، کنترل قدرت سياسى و بهترين زمينها را در دست داشتند. آنها خانه هاى عظيم ساخته و زندگى اشرافى براى خود راه انداخته بودند و تا حد امکان تماس خود را با دنيا و تمدن هاى خارج نگه مى داشتند. در همان زمان، کشاورزان مالک زمين خود، که روى قطعه زمينهاى کوچکتر کار مى کردند در مجالس مردمى تر خود را داخل کرده و تدريجأ راه خود را به دستيابى پست هاى سياسى گشودند . خط مشى استقلالى صريح آنها يک زنگ خطر دائمى برای حکومت ثروتمند و طبقه مرفه مزرعه داران بود تا زياده تر از حد به حقوق آزادمنشان تجاوز نکنند. شهر چارلستون( Charleston) کاروليناى جنوبى تبديل به بندر اصلى و مرکز تجارتى جنوب شد. مهاجرين بسرعت در آنجا به اهميت ادغام کشاورزى و بازرگانى پى بردند و بازار تبديل به يک منبع اصلى پيشرفت و سعادت در آمد. جنگل هاى انبوه نيز منبع در آمد شد: الوار، قير، صمغ کاج بدست آمده از کاج با برگهاى بلند، برخى از بهترين مواد کشتى سازى جهان را مهيا مينمود. کاروليناى شمالى و جنوبى ، که همچون ويرجينيا محدود به تـنها يک محصول نبودند نيز به توليد و صادرات برنج و رنگ نيل ( ماده اى آبى رنگ که از گياهان بومى حاصل مى شد و در رنگ کردن منسوجات بکار مى رفت) پرداختند. تا سال 1750، بيش از صد هزار نفر در دو مستعمره کاروليناى جنوبى و شمالى زندگی مى کردند. در مستعمرات جنوبى، همچون مستعمرات ديگر، رشد جمعيت در مناطق حومه از اهميت ويژه اى برخوردار بود. مهاجرين آلمانى و اسکاتلند – ايرلندى که مايل به زندگى در مستعمرات ساحلى که نفوذ بريتانيائيها درآنجا زياد بود، نداشتند، به سمت سرزمين اصلى براه افتادند. آن سرى از افراد که قادر به تهيه زمين حاصل خيز در جوار ساحل نشد ند يا اينکه از زمين هاى در اختيارشان، کاملأ بهره بردارى کرده بودند، تپه هاى غربى را محل سکونت مناسبى براى خود يافتند. مهاجرين بى تاب، گرچه با سختى هاى غير قابل تحملى مواجه بودند ولى به آمدن خود ادامه دادند و تا اواسط دهه 1730 به شناندو ولى ويرجينيا (Shenandoh Valley of Virginia) سرازير شدند. طولى نکشيد که منطقه پر از مزارع شد. خانواده هاى مرز نشين که در لبه منطقه سرخ پوستان مى زيستـند، به ساختن کابين پرداخته و راه را به بيابان باز نموده و شروع به کشت و زرع ذرت و بلال کردند. مردان ، چرم ساخته شده از پوست آهو يا گوسفند را که " پوست آهو " ناميده مى شد ، بر تن مى کردند و زنان جامه هايى از نخ که در منزل مى ريسيدند مى پوشيدند. غذاى آنها شامل گوشت گوزن يا آهو، بوقلمون و ماهى بود. تفريح آنها، باربکيو (Barbecue) ، رقص، مهمانى هاى پاگشا، مسابقات تير اندازى و مسابقه لحاف دوزى بود. لحاف و تيکه دوزى تا به امروز نيز يک سنت آمريکايى بشمار ميرود. جامعه، مدارس و فرهنگ عامل اصلى باز دارنده تحول طبقه اشرافى و با اصالت در مستعمرات اين امر بود که هر کس در يک مستعمره برقرارشده قادر به يافتن محل سکونتى در نوار مرزى بود. از اين رو، بارها و بارها، اشخاص مقتدر نوار ساحلى، ازروى اجبار و تهديد سکنه به مهاجرت دسته جمعى به خط ساحلى، وادار مى شدند تا خط مش هاى سياسى ، شرايط لازمه براى اخذ زمين و فعاليت هاى مذهبى را آسان گيرند. اين حرکت بسوى دامنه کوه ها، معناى مهمى براى آينده آمريکا دا شت. بنيادهاى سيستم فرهنگى و آموزشى تثبيت شده در عصر مستعمرات نيز از اهميت مساوى براى آينده کشور برخوردار بودند. کالج هاروارد (Harvard) در سال 1636، در کمبريج (Cambridge) ،ماساچوست بنا نهاده شد. حوالى پايان قرن، کالج ويليام و مري(College of William and Mary) در ويرجينيا تآسيس شد. چند سال پس از آن ، مدرسه عالى کانتيکات (Connecticut) که بعدها کالج ييل (Yale) نام گرفت، شروع بکار نمود. ولى مهم تر از همه، رشد سيستم مدارسى بود که تحت اختيار دولت بر قرار شده بود. تآکيد پيوريتن ها بر اهميت خواندن مستقيم از کتاب مقدس ،اهميت ياد گيرى را تاکيد مى نمود. در سال 1647، مستعمره خليج ماساچوست قانون " يه اولد دلودر سيتان" (ye olde deluder Satan) را تصويب نمود، که هر شهرى با بيش از 50 خانواده را ملزم مى ساخت تا يک مدرسه گرامرى (مدرسه لاتين که دانشجويان را براى کالج آماده مى سازد) تاسيس کند. اندکى بعد، تمام مستعمرات نيوانگلند، بغير از رود آيلند (Rhode Island) اين خط مشى را دنبال نمودند. مهاجرين اوليه در نيوانگند ، کتابخانه هاى کوچک خود را به همراه آورده و مرتبأ از لندن کتاب وارد مى نمودند. تا اوايل دهه 1680، کتابفروشى هاى بوستون، رونق فراوانى از طريق فروش کارهاى ادبيات کلاسيک، تاريخ، سياست، فلسفه، علوم، الهيات و کتابهاى پر فروش، يافتند. در سال 1639، اولين موسسه انتشاراتى در مستعمرات بريتانيا و دومين موسسه انتشاراتى در سراسر آمريکاى شمالى، در کالج هاروارد تاسيس شد. اولين مدرسه در پنسيلوانيا در سال 1683 شروع بکار نمود. در اين مدرسه، خواندن، نوشتن و حسابدارى تدريس مى شد. از آن به بعد، هر جماعت (Quaker) به شکلى آموزش ابتدايى کود کان خود را بعهده گرفت. آموزش عالى -- زبانهاى کلاسيک، تاريخ و اد بيات -- در مدرسه عمومى فريندز ( Friends Public School) که هنوز نيز در فيلا د لفيا بعنوان ويليام پن چارتر اسکول ( Penn Charter School) فعاليت مى کند، تدريس مى شد. اين مدارس براى فقيران و طبقات کم در آمد رايگان بود ولى والدينى که استطاعت داشتند، شهريه مى پرداختند. در فيلادلفيا، مدارس خصوصى بيشمارى که هيچگونه وابستگى و تابعيت مذهبى نداشتند، زبان ، رياضيات و علوم طبيعى را تدريس ميکردند؛ مدارس شبانه نيز براى بزرگان وجود داشت. د ر اين ميان زنها کاملأ فراموش نشده بودند ولى موقعيت هاى تحصيلاتى و آموزشى آنها محدود به آموزش هايى مى شد که به آنها در کار منزل کمک کند. دبيران خصوصى ، دختران شهروندان فيلا دلفيائى موفق را در زبان فرانسه، موسيقى، رقص، نقاشى، آواز، گرامر و گاهى اوقات حتى در دفتر دارى کمک مى کردند. در قرن 18 ميلادى، گسترش فرهنگى و فکرى پنسيلوانيا بطرز عظيمى در شخصيت هاى نيرومندى چون جيمز لوگان (James Logan) و بنجامين فرانکلين ( Benjamin Franklin) منعکس شد. لوگان وزير مستعمره بود و در کتابخانه عالى او بود که فرانکلين جوان آخرين کشفيات علمى را آموخت. در سال 1745، لوگان ساختمانى را بنا نهاد که در آن مجموعه کتب خود را نگهدارى کند، و هم ساختمان و هم کتب آن را وقف شهر نمود. فرانکلين به فعاليت هاى فکرى فيلادلفيا کمکهاى شايانى نمود. او کلوپ مباحثه اى را بنياد نهاد که از آن طريق انجمن فلسفه دانان آمريکا ( American Philosophical Society) بوجود آمد. کوشش هاى اوهمچنين به تاسيس يک آکادمى عمومى انجاميد که بعدها به دانشگاه پنسيلوانيا تبديل شد. او بنيانگذار اصلى يک کتابخانه باحق عضويت بود که او آنرا " مادر تمامى کتابخانه هاى با عضويت در سراسر آمريکاى شمالى" ناميد. در مستعمرات جنوبى، کشتکاران و بازرگانان ثروتمند، معلمين خصوصى از ايرلند و يا اسکاتـلند را مى آوردند تا به فرزندانشان تعليم دهند و برخى ديگر فرزندانشان را براى تحصيل به انگليس اعزام مى کردند. با وجود اين موقعيت هاى آموزشى، طبقات بالاتر در منطقه تايدواتر علاقه اى به حمايت از مدارس عمومى نداشتند. بعلاوه ، پراکندگى مزارع و کشت زا رها تشکيل مدارس عمومى را مشکل مى ساخت. چند مدرسه رايگان نيز در ويرجينيا تشکيل شد؛ مدرسه سيمز(Syms) که در سال 1647 تاسيس يافت و مدرسه ايتون (Eaton) که در سال 1659 گشايش يافت از اين نمونه هستند. علا قه به يادگيرى در مرزهاى اين جوامع متوقف نشد. در نوارهاى مرزى ، اسکاتـلند- ايرلند ى ها با وجود زندگى در اطاقک ها و کلبه هاى بدوى، هواخواهان راستين تحصيل و آموزش بودند و کوششهاى عظيمى در جهت جذب معلمين به مناطق خود بر آوردند. سواد آموزى در مستعمرات بيشتر به حد و مرز نيو انگلند محدود مى شد. دراين منطقه تمرکز زيادى بر موضوعات مذهبى مى شد. خطبه هاى مذهبى ، مرسوم ترين حاصل انتشارات وقت بود. يکى از مشهورترين واعظين پيوريتن (Puritan) ، کشيش کاتن ماتر Mather) (Cotton حدود 400 قطعه به رشته تحرير در آورد. شاهکار او ماگنوليا کريستى آمريکانا (Magnalia Christi Americana) تاريخ نيوانگلند را به نمايش مى گذارد. محبوب ترين کار روز ، شعر بلند کشيش مايکل ويگلزورث ( Reverend Michael Wigglesworth) است که وقايع روز داورى را به طرز هراسناکى شرح مى داد. در سال 1704، کمبريج ماساچوست، نخستين روزنامه موفق مستعمرات را منتشر ساخت. تا 1747، 22 روزنامه در سرتاسر مستعمرات چاپ و پخش مى شد. در نيو يورک، تثبيت اصل آزادى مطبوعات با مورد جوهان پيترزنگر (Johann Peter Zenger) که جريده نيويورک ويکلى (New York Weekly Journal) او در 1733 شروع بکار کرد و نمايانگر مخالفت با دولت بود، گامى بزرگ برداشته شد. پس از دو سال انتشار، فرماندار مستعمره ، که ديگر تاب و تحمل نيش هاى طعنه آميز زنگار را نداشت او را به جرم تهمت هاى فتنه آميز به زندان انداخت. زنگار درطى نه ماه در زندان به کار روزنامه نگارى خود از زندان ادامه داد که بخودى خود علاقه شديدى را در تمامى مستعمرات کسب کرد. آندرو هميلتون (Andrew Hamilton) ، وکيل مدافع برجسته زنگر ، به دفاع از ادعا هاى زنگر بر آمد و آنها را حقيقت و نه افترا آميز خواند. هئيت ژورى حکم بيگناهى زنگر را صادر کرده و او از زندان آزاد شد. موفقيت هاى شهر هاى گوناگون اين ترس را بر مردم سايه افکنده بود که شيطان در حال فريب جامعه جهت کسب مال دنيا است، ويک واکنش عظيم مذهبى را در دهه 1730 حاصل شد که " بيدارى بزرگ" Great Awakening) (خوانده مى شود. اين نهضت از دو منبع الهام مى گرفت: جرج وايت فيلد (George Whitefield)، يک احيا کننده مذهبى از فرقه وسليان (Wesleyan) ،پيروان جان وسلى ، که در سال 1739 از انگليس آمده بود و ديگرى جاناتان ادواردز(Jonathan Edwards) که قبلأ در کليساى کانگرگيشنال (Congregational Church) در نورث همپتون (Northampton)، ماساچوست خدمت مى نمود. وايت فيلد بيدارى مذهبى را در فيلادلفيا آغاز نمود و سپس به نيوانگلند کوچ نمود. وايت فيلد جماعت هاى 20 هزار نفرى را در آن واحد، شيفته نمايش ها، موعظات و خطابه هاى احساساتى خود مى نمود. شورش و غوغاى مذهبى سراسر نيوانگلند و مستعمرات ميانى را در برگرفت و انبوهى از واعظين، کليسا هاى تثبيت شده خود را رها کرده و از بيدارى روحانى سخن گفتند. از اشخاصى که تحت تاثير موعظات وايت فيلد قرار گرفت، ادواردز(Edwards) بود که نهضت بيدارى بزرگ با موعظه تاريخى او بنام " گناهکاران در دست هاى خداى خشمگين " در سال 1741 به اوج خود رسيد. ادواردز بشکل نمايشى موعظه نمى کرد بلکه با سبکى متفکرانه و آرام موعظه خود را ارائه مى داد. او تاکيد بر اين داشت که کليسا هاى سنتى و تثبيت شده بفکر خالى ساختن مسيحيت از محتوى عاطفى آن هستند. مهمترين شاهکار او، آزادى اراده (1754) کوششى بود در زمينه آشتى کالوينيزم (Calvinism) با "بيدارى" (Enlightment) . بيدارى بزرگ باعث برپاسازى فرقه هاى پروتستانى (انجيلي) و روحيه احياگرايى مذهبى شد که هنوز نيز نقش هاى عظيمى را در حيات فرهنگى و مذهبى آمريکا بازى مى کند. اين حرکت عظيم باعث تضعيف موقعيت روحانيون سنتى (تثبيت شده) گشت و ايمانداران را برانگيخت تا بر وجدان خود تکيه کنند. شايد مهم تر از همه، نهضت بيدارى بزرگ باعث ازدياد فرقه ها و طبقات مذهبى گوناگون گشت که بنوبه خود پذيرش عمومى اصول آزادى مذهب را تشويق نمود.
Posted on: Sun, 07 Jul 2013 17:38:59 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015