روزی شیخ بر سجاده نماز نشسته بود و با - TopicsExpress



          

روزی شیخ بر سجاده نماز نشسته بود و با خدای خود خیلی خودمونی درد دل میکرد ... پروردگارا ، یکبار شد بفرمائی، یا ایها الذین آمنو ....... حالتان خوب است ؟چیزی کم و کسر ندارید ؟ همسر یا همسرانتان تمکین میکنن ؟ پولی ، وامی چیزی نیاز ندارید ؟ همیشه که نمیشود بفرمائید : یا ایهالذین آمنو ....قیر مذاب و آب جوش ، میله داغ ، و اینا ....... اونم کجا ؟؟؟؟ تو مقعد .... بار الها ، برای همگان داف توپ میفرستی همچون مرحومه سوفیالورن که ایمانشون را تست کنی ، برای ما پشه میفرستی که اعصابمون رو تست کنی ؟ یا رب : ما که یه ماه گرسنه سر به بالین میگذاریم تا حال دردمندان رو دریابیم .... یه عنایتی کن یه ماه در سال یه پول توپ بده خرج کنیم حال ثروتمندان را هم درک کنیم .... خدایا رکعت اول نماز را خواندم ، گاومان سقط شد ، رکعت دوم را خواندم یخچالمان سوخت ، یا خدا ........ در همین حال مریدی از قفا آهسته به مناجات گوش همی فرا دادی سخن شیخ را بریده وگفت : یا شیخ ، این چه کُفر است و چه ژاژ است و فشار... خشتکی اندر دهان خود فشار شیخ گفت : حیف که بر سر سجاده هستم وگرنه یک تو کونی بهت میزدم تا به گربه بگوئی خان دائی ، برو تایه رکعت هم در حق تو نخوانده ام ..... مرید چون غضب شیخ بدید ، دنده عقبی گرفته ، با چنان سرعتی ترک صحنه نمودی که جسم برفتی و خشتک بر جای بماندی داستانهای شیخ و مریدان رو میتونید از این لینک دنبال کنید : https://facebook/HkaytShykhWMrydan?ref=hl
Posted on: Sat, 13 Jul 2013 07:05:55 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015