عشـــاق دُرناها را درحرکات بسیطشان - TopicsExpress



          

عشـــاق دُرناها را درحرکات بسیطشان نظاره کن ابـرهایی که مقدرند در ره خود باشند را بنگر سفری می آغازی با آنان آندم که دیگر از این هستی رخت بربسته اند به دیگر گیتی با خیزشی و سرعتی برابر گویی تنها در سویه یکدیگرند. باشد که دُرنا با ابـر قسمت کند آسمان نیلگون را تا به پرواز درآیند اکنون که دیگر زمان درنگ نیست هیچ تماشایی را سـزا نیست الا تاب خوردن یک یکشان در بــاد آن دم که در پرواز در آغوش یک دگر می آرامند. اگر تنها پریشان حال نگردند و با هم بمانند بــاد آنان را به هیــچ رهسوار می کند یحتمل ز هر آشیانی رانده شوند از باران موحش و گلوله های فریادکش اما دست هیچ ذوالحیاتی به آنان نمی رسد پس زیر اشکال گونه گون ماه و خورشید با هم پرواز می کنند و به یکدیگر تعلق دارند. به سوی که؟ تو؟ - به هیچستان. دور از که؟ - دور از همه. می پرسی تا به کی با هم اند؟ مختصر زمانی. و کی باشد آن دم که یکدیگر را ترک گویند؟ گویی عشاق از عشق نیــرو می گیرند. ایماژ رهایی در پرواز دُرناهاست، در طول آسمان نیلگون با ابرهایی که همراه آنان هستند: ابرها و آسمان- بدون سلطه- به آنان تعلق دارد. ایماژ در توانایی پرواز آنان در فضاهایی است که آنان را متوحش می گرداند: باران و شلیک اسلحه. تا زمانی که خودشان هستند و باهم هستند در امان اند. ایماژ در اینجا ناپیداست: باد آنان را به پوچی می برد- همچنان در سلامت می مانند: از یک زندگی به دیگر کوچ می کنند. زمان دیگر موضوعیت ندارد: دُرناهایی که تنها قلیلی پیش تر یکدیگر را دیده اند و باید که به زودی یکدیگر را ترک گویند. فضــا دیگر یک محدودیت نیست: آنها به هیچستان(nowhere) پرواز می کنند، و در عین حال از یکدیگر، از همه، می گریزند. نهایت همان پنـدار است: عشق گویی که استمرار می بخشد، بر زمان و فضا غالب می آید و از ویرانی اجتناب می کند. اما پنــدار را توان انکار واقعیتی را که برمی انگیزاند نیست: دُرناها، در آسمانشان با ابرهایشان هستند. پـایـان نیز انکار پنــدار ،پافشاری بر واقعیتش و شناخت است. این پافشاری در زبان شعـر است؛ نثـری که در میانه ی وحشی گری و فسـاد "شهــر شبکه ها" (Netzestadt) ["ظهور و سقوط شهرماهاگونی" برشت] در دیالوگی میان یک فاحشه و یک عیاش مبدل به شعر و آهنگ می شود. واژه ای در این شعـر نیست که نثـرگونه نباشد. اما این واژگان به جمله یا بخشی از جمله متصل اند که قادر به نمایش و بیان آنچه هستند که زبان عوام هرگز قادر نیست. این قواعد بالظاهر از پیش تعیین شده که در راستای توصیف چیزها و تحرکات در ادراک حسی بی واسطه عمل می کنند تبدیل به ایماژی می گردند که از آن به ورای این ادراک بی واسطه راه می یابند: پـرواز به قلمروی آزادی که قلمروی زیبـایی نیز می باشد. هنــر و انقلاب / هربــرت مارکوزه / ترجمه راستین
Posted on: Thu, 22 Aug 2013 15:56:21 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015