ناراحت نباش... آبي كه ريخت رو نميشه جمعش كرد... يه راهي بود كه داشتيم ميرفتيم ، به دو راهي رسيديم... انتخاب كردي و ما مونديم و يه جاده ي تخمي و هزار تا گرگ... حالت هر چي باشه از من بدتر نيست كه بيمارستان خوابيدم زير سرم... اين بازي همينه همش... آدما ميان و ميرن... ميخواستم وقتي بري كه دشمن نباشيم با هم... كيرم تو اون آدمي كه باعث و باني به هم خوردن اين رابطه شد كه بقيه حسرتشو ميخوردن... بگذر داش... كيرته... حال ادامه دادنشو ندارم.. چون ميدونم مثل قبل نميشه ديگه... يادت كه نرفت... آبي كه ريخت رو نميشه جمعش كرد... مثل داداشم بودي و هستي... اما مردي واسم...
Posted on: Wed, 27 Nov 2013 21:20:09 +0000
Trending Topics
Recently Viewed Topics
© 2015