یک داستان کوتاه در دوران جنگ - TopicsExpress



          

یک داستان کوتاه در دوران جنگ ایران و عراق ، یک روزی تعدادی از پرسنل استانداری هرمزگان ، برای همکاری در پروژه جزیره ابومو سی ، وارد فرودگاه بندرعباس شدند و حدود 2 ساعت در سالن انتظار نشستند تا هواپیما ی جزیره ابو مو سی آماده پرواز شود . همه در سالن انتظار بودند ، یک آقایی حدودا 27 ساله قد متوسط با ریش بلند که یک تسبیح در دست راستش بود و با انگشت هایش با آن بازی می کرد ، خودش را به پژواک نزدیک کرد . او پرسید : برادر کجایی هستی ؟ قیافه ات به ا ین اطراف ها نمی خوره ؟ پژواک گفت : من ایرانی هستم . َشما از کجا آمدید ؟ او گفت : من بندری هستم و اسم من سید محمد است ، من قبل از اینکه از خا نه خارج شوم ، استخاره کردم ، سفری خوبی خواهیم د ا دشت . پژواک گفت : من به این چیزها اعتقاد ندارم و با استخاره کار نمی کنم ، در هر موردی فکر می کنم و تصمیم می گیرم او با عصبانیت گفت : مگر تو مسلمان نیستی ؟ پژواک گفت : هر انسانی باید در مورد هر پدیده ا یی فکر کند و ربطی به دین یا به مذهب کسی ندارد ، بهتر است دست از سرم برداری. او گفت : تو می دانی من بزودی چه کسی خواهم شد ؟ ، من برادر چند شهید هستم و از این جهت من رئیس دایره ایدولوژیک جزیره ابو مو سی خواهم شد . پژواک گفت : برای من نقشی بازی نمی کند که تو چکاره هستی یا خواهی شد ، نه< تو > و نه آقای موسوی که نخست وزیر است ؟ من نان آنچه را که یاد گرفته ام می خورم و نیازی هم ندارم که با تسبیح بازی کردن را معیار نان در آوردن قرار دهم . او گفت : برادر به پیشانی من نگاه کن ، جای مهر نماز در پیشانی من نقش بسته ، این نشانی از مسلمان بودن است . پژواک گفت : آری ، حاجی آقا ها و شما ها با این روش در آمدهایی خوبی دارید و این هم از شوربختی کشور ما است . سید محمد از پژواک پرسید : تو که با نقشه سر کار داری ، بگو ببینم جزیره ابوموسی در کجا واقع شده است ؟ و وسعت اش چقدر است ؟ و اختلاف ما با اعراب بر سر چه چیزی است ؟ پژواک گفت : با کمال میل، جزیره ابوموسی در طول جغرافیایی20 – 55 و عرض جغرافیایی 53 – 25 قرار گرفته است . سطح ارتفاع این جزیره از دریا 46 متر است و 0056 کیلو متر مربع با حومه ا ش وسعت دارد. طول آن 5 کیاومتر و عرض آن 4 کیلو متر می باشد و بلندترین کوه آنجا 114 متر ارتفاع دارد ،که کوه حلوا نامیده می شود. این جزیره در دست انگلیس ها بود ، آنها در شرق جزیره ساختمان درست کرده بودند و از شرق به طرف مرکز ریل آهن کشیده بودند ، در نزیکی ساختمانها یک چاه آب حفر کرده بودند . آنها از قرن 18 که هندوستان را به مستعمره خودشان در آورده بودند و با کشتی مسافرت می کردند و در بین راه در جزیره ابوموسی به عنوان یک ایسگاه استراحت می کردند و در واقع پایگاه آنها بود . سید محمد پرسید : از چه تاریخی این جزیره به ایران واگذار شد ؟ پژواک گفت : این موضوع به جدایی بحرین ارتبط دارد . سید محمد پرسید : مگر بحرین مال ایران بود ؟ پژواک گفت : بله ، استان چهاردهم ایران بود ،که 622 کیلومتر مربع وسعت داشت ، انگلیسی ها آن را در تاریخ 1971 از ایران جدا کردند . سید محمد گفت : چرا مردم ایران در آن دوران اعتراضی نکردند و از منافع خودشان دفاع نکردند ؟ پژواک گفت : در تاریخ ایران ، حاکمان هیچگاه با مردم خود در مورد مسائلی بغرنج یا پیچیده یا بحرانی مشورت نمی کردند و نکرده ا ند و اما برای حفظ قدرت یا حکومتشان به خارجی ها باج می دادند و از آنها فرمانبرداری می کردند . مثلا در سالهای 1813 و 1827 دو قرار داد ننگین بین ایران و روسیه بسته شد که به قرار داد ترکمن چای و گلستان معروف است . و همچنین در قرار داد 1921 قید شده بود که 50 % از نفت دریای خزر به مردم ایران تعلق دارد و هر گاه دشمن اتحاد جماهیر شوروی از کشور ایران به مرزهای آن کشور نزدیگ شوند ، اتحاد جماهیر شوروی حق دارد که وارد خاک ایران شود . و دولت ایران در دریای خزر حق کشتی رانی ندارد ، ….... . این قرار داد را بعداز انقلاب ، آقای مهدی بازرگان یک جانبه لغو کرد . و اما وقتی که بحرین را از ایران گرفتند ، در مقابل آن در تاریخ 1971 بخش شمالی جزیره ابوموسی را و تنب بزرگ و کوچک را به نام ایران ثبت شد و قسمت جنوبی آن جزیره را به حاکم امیر نشین شارجه واگذار کردند. و سپس نماینده شارجه در جزیره ابوموسی فردی بنام آقای ابو قانم کدخدای آنجا شد و بر آن جزیره حاکمرانی می کرد . در سال 1975 ،بعداز قرارداد الجزایر ، نیروی دریایی ایران به جزیره حمله کرد و حاکمیت آنجا را بدست گرفت و رفت و آمد اعراب را محدود کرد و مانع خانه سازی آنها شد ، اعراب در جنوب آن جزیره زندگی می کردند ، اما تحت کنترل نیروی دریایی ایران بودند. وسپس رژیم شاه پروژه هایی در آن جزیره در دست اجرا داشت که بوجه ا ش معادل بوجه استان اصفهان می شد ، که سقو ط کرد و اکنون ما داریم آن پروژه ها را ادامه می دهیم . سید محمد پرسید : برادر ، کشور امارات ، چقدر وسعت دارد ؟ پژواک گفت : کشور امارات عربی در شبه جزیره عربستان ، جنوب شرقی خلیج فارس قرار دارد و وسعت آن 83،600 کیلومتر مربع می باشد ، که از شش امیر نشین : ابوظبی ، دوبی ، شارجه ، راس اخمیه ، عجمان ، ام القوین ، تشکیل شده ا ند و در سال 1971 استقلال پیدا کرد . سید محمد گفت : برادر یک کشور به این کوچکی بر امت ما ایرانیان حکومت می کرد ؟ اگر من کاره ایی می شدم ، 24 ساعته ، این کشور را اشغال می کردم . پژواک گفت : کودکی را که زایده ا ید بزرگش بکنید تا به بقیه برسید ؟ سید محمد گفت : منظورت چیست ؟ پژواک گفت : همین جنگی را که آغاز کرده اید و فقر و شوربختی را به مردم ایران تحمیل کرده ا ید ، که باعث نابودی اقتصادی ، فرهنگی ، و کشتار نسل جوان ایران شده ا ید . و میلیون ها نفر بیکار ، معتاد ، خانه ویران ، آواره ، مریض و صدها شهر و هزاران روستا ویران شده ا ند و همه پالایشگاه های کشور به خاکستر تبدیل شده ا ند . و شما باید به قوانین بین الملل احترام بگذارید و در جهان حقوق بین الملل وجود دارد . سید محمد گفت : حقوق بین الملل یعنی چه ؟ پژواک گفت : مثلا همین کشوری که تو می خواهی 24 ساعته اشغال کنی ، اسناد حدود مرزی آن ومختصات جغرافیایی یعنی طول و عرض جغرافیای آن کشور و پرچم آن در سازمان ملل متحد ثبت شده است . و یا 45 تا 50 % درصد نفت جهان که از خلیج فارس خارج می شود ، کشور های مصرف کننده جهان حقوق و قوانینی برای حرکت کشتی های نفت کش و حفاظت از آنها و بیمه آن کشتی ها را در نظر گرفته ا ند . و یا آنها به خودشان این حق را می دهند که برای منافع خودشان از چاه های نفت حفاظت کنند ، آری ، جهان ، روستاهای بندر عباس نیست که تو کدخدای آن باشی و هر کاری که بخواهی انجام دهی . سید محمد گفت : برادران ما یعنی سربازان تا 2015 تمام جهان را اشغال خواهند کرد وپرچم سیاه < الله >را در درب کاخ های : واشینگتن ، مسکو ، پاریس ، بن ، رم ، مادرید ، پکن ،.... نصب خواهند کرد. پژواک گفت : شتر در خواب بیند پنبه دانه ،..... سید محمد پرسید : برادر مگر تو به قدرت < الله > اعتقاد نداری ؟ پژواک گفت : من به رمال بازی ، شارلاتان بازی ، خرافات بازی ، امام زاده بازی ، و تولید امام زاده ،....اعتقادی ندارم و از این افسانه ها در کتابهای آخوندها زیاد خوانده ا م و از این بلوف های تو خالی زیاد شنیده ا م و بهتر است به سوره 53 و آیه های 19 ، 20 ، 21 مراجعه کنید و سپس مشاهده خواهید کرد که یک بت نمی تواند قدرتی داشته باشد . سید محمد با تعجب و عصبانیت پرسید :آیا این توهین به امت ما مسلمانان نیست ؟ پژواک گفت: بهتر است که به قرآن مراجعه کنید ، اگر در قرآن چنین آیه هایی وجود نداشته با شد من به شما و امت مسلمان توهین کرده ا م و از شما و آنها معذرت خواهم خواست . سید محمد گفت: اگر گفته های< تو>درست باشد ، من ریشم را می تراشم و دیگر عبادت نمی کنم و سپس او از توی کیفش یک قران در آورد و گفت : برادر در کجای قرآن چنین بت هایی نوشته شده است ؟ پژواک گفت : اجازه دارم قرآن را ورق بزنم ؟ سید محمد گفت: اول تو باید وضوء بگیری و درضمن غسل هم کرده باشی ،... پژواک گفت : من نه وضوء می گیرم و نیازی دارم که غسل کنم ، بهتر است که خودت این آیه ها را پیدا کنی و سپس پژواک گفت: قرآن در دست خودت باشه و سوره 53 را پیدا کن و سپس آیه های 19 ، 20 و21 را می توانی پیدا کنی . سید محمد آیه ها 19 ، 20 و 21 Götzen : Allah , Löt , Manät und Uzzä ،را پیدا کرد و سپس گفت : ، نه ،نه من نمی توانم باور کنم که ما بت پرست هستیم ؟ خلبان آمد و گفت : بچه ها هواپیما آماده پرواز است . پژواک در کنار خلبان نشست و سید محمد در جای دیگر نشسته بود ، بعداز مدتی هواپیما به آسمان جزیره ابوموسی رسید و بر اثر طوفان شدید و گرد و غبار ، خلبان نتوانست در باند فرودگاه فرود آید . او اعلام کرد که ما باید برگردیم و سپس با مرکز تماس گرفت و موقعیت و شرایط هوا و طوفان را گزارش کرد ، و سپس از مرکز دستور داده شد که به طرف بندر لنگه پرواز کند . و خلبان گفت : ما اکنون به طرف بندر لنگه پرواز می کنیم . سید محمد با صدای بلند گفت : برای سلامتی < امام زمان > ، بفرستید ، کسی جواب نداد. او دوباره گفت : برای سلامتی< امام خمینی > ، < صلوات> بفرستید ، کسی جواب نداد . او با خودش گویش کرد و گفت : این افراد همه شان کافر هستند و به هیچی اعتقاد ندارند . او با صدای بلند شروع کرد به خواندن و سپس< دعای طوفان >را خواند و همچنین برای< امام زمان> گریه زاری می کرد و اشک می ریخت . خلبان به پژواک گفت : برو به این مردکه ، … بگو بیش از این با اعصاب من بازی نکند و …. پژواک با سید محمد صحبت کرد و گفت : برادر لطفا سکوت را رعایت کنید . سید محمد گفت : من نمی دانم ، چه کسی شما ها را استخدام کرده است ؟ ، شما همه تان کافر و بی ایمان هستید ،....به استانداری که برسم تکلیف همه شما را روشن خواهم کرد ،.... پژواک حرف های او را برای خلبان توضیح داد . خلبان که داشت افقی پرواز می کرد ، ناگهان عمودی پرواز کرد و همه سرنشین ها از جمله پژواک ترسیدند و از ترس و وحشت سکوت کردند ، ناگهان سید محمد با صدای بلند و لرزاند گفت : آقای خلبان من 4 زن و ده ها بچه دارم خواهش می کنم مارا سالم به مقصد برسان و من نمی خواهم مانند برادرانم شهید بشوم و نمی خواهم به بهشت بروم و دیگر اعتقادی به بهشت ندارم و نقد را به نسیه نمی دهم ، اگر حوریان بهشتی وجود داشته باشند ، در همین دنیا است ، هنوز کسی از آن دنیا نیآمده که بگوید که در آنجا چه خبر آست ؟ طوفان خیلی شدید بود و هواپیما را از مسیرش چند دقیقه خارج کرد . بعداز مدتی به بندر لنگه رسیدیم ، خلبان با مر کز رادار بندر لنگه تماس گرفت و شرایط را گزارش کرد . از رادار به خلبان دستور داده شد که به طرف بندر عباس پرواز کن ، زیراکه هوای آسمان بین بندر لنگه و بندر عباس خوب است . خلبان اعلام کرد که ما اکنون به طرف بندر عباس پرواز می کنیم ، وقتی که هواپیما به آسمان جزیره قشم رسید ، یکی از سرنشین های هواپیما با صدای بلند گفت : آواکس ، آواکس ، او به کوه خمیر اشاره کرد . خلبان بلافاصله با رادار تماس گرفت و گفت : در آسمان کوه خمیر چند تا شبح مانند آواکس دیده می شوند . رادار جواب داد که ما اشیایی را نمی بینیم ، شما به طرف آن کوه پرواز کنید . خلبان به طرف کوه خمیر پرواز کرد ، بعضی از سرنشین ها می گفتند که آنها آواکس هستند ، بعضی ها می گفتند که آنها عقاب ها هستند و بعضی ها می گفتند که آنها کرکس ها هستند ، … وقتی که هواپیما به آسمان کوه خمیر رسید ، همه مشاهده کردند که ده ها عقاب و کرکس در آسمان کوه خمیر مانور می دهند. خلبان 360 درجه کوه خمیر را دور زد ، همه مشاهده کردند که در پائین دره گرگ ها و کفتار ها تعدادی از بچه آهو ها را دارند تکه پاره می کنند و برای گوشت آنها به همدیگر می پرند و همدیگر را پاره ، پاره می کنند . و در جنوب دره ببر ها و پلنگ ها به گرگ ها و کفتار ها نگاه میکردند و در سمت شمالی دره خرس ها و گربه هایی که مانند پلنگ دیده می شدند ناظر دعوای گرگ ها و کفتار ها بودند . ببر ها و پلنگ ها یواش ، یواش خودشان را به آنها نزدیک می کردند که تا گوشت را از چنگ آنها بیرون بیاورند ناگهان از پشت بوته ها چند خرس سفید قطبی بیرون آمدند و به حمایت گرگ ها و کفتار ها جلو رفتند . خلبان ناگهان فریاد زد و گفت : بچه ها این خرس های سفید قطبی را می بینید ؟ ، همه گفتند : آری ما دیدم .خلبان با صدای بلند گفت : پطر کبیر در وصیتنامه خود نوشته بود که دسترسی به آب های گرم ، یکی از آرزوی بزرگ ما روس ها می باشد . خلبان گفت : من هجوم این خرس های سفید قطبی را به آقای استاندار گزارش می کنم و هشدار می دهم که آنها برای سرزمین ما خطرناک هستند. یکی از سرنشین ها که پشت سر آقای خلبان نشسته بود ، گفت : من سالهاست که در محیط زیست و همچنین در قسمت شکار بانی کار کرده ا م ، این خرس های سفید قطبی بیش از صد سال است که در سرزمین ما حضور داشته ا ند . من این ها را در کو ه های اصفهان ، چهارمحال بختیاری ، خراسان ، آذربایجان ، شمال ایران ، … دیده ا م . و من جانوارهایی در میان جنگل ها ، کو ه ها ، دشت ها دیده ا م که خیلی عجیب غریب هستند و خیلی هم خطرناک می باشند. آنها همه چیز می خورند ، از ملخ ، عقرب ، موش ، مار ، خرگوش ، گوشت خر ، سگ ، گربه ، ….ریشه گیاهان مانند ، پنبه ، چقندر ، برنج ، چایی ، گندم ، حتی ریشه درخت ها را می خورند . آنها استخوان انسان ها ، دل ، جیگر ، قلوه ، روده های انسان ها را می خورند . خلبان پرسید : این ها چه نوع حیوانهایی هستند ؟ شکارچی گفت : حیوانی مانند گربه های ریز و چشم های ریز و بادامی دارند و در هیچ دعوایی شرکت نمی کنند و خیلی هم مرموز می باشند . از وقتی که سر و کله آنها در سرزمین ما پیدا شده اند ، شما نمی توانید حتی یک چوب درختی پیدا کنید که مثلا با آن بشود یک صنایع دستی یا یک جبعه ایی را درست کرد . بودن آنها در سرزمین ما ایرانیان با عث نابودی کشاورزی و صنایع داخلی و همچنین کارگاه های کوچک و متوسط شده است ، میلیون ها کارگر و کارمند و کاسبکاران بیکار شده ا ند . آری از وقتی که سر و کله این ها در ایران پیدا شده ا ند ، تمام کار خانه های کوچک و متوسط برشکست کرده ا ند و کار گر های ما بیکار شده ا ند . آری خلبان گرامی تا سال 2025 این ها ، کوه ها و دشت های و جنگل های جهان را در انحصار خودشان خواهند گرفت و کشاورزی و صنایع جهان را نابود خواهند کرد . آقای شکارچی گفت : آقای خلبان ، شما فکر می کنید که ، اگر به آقای استاندار هرمزگان ، بودن خرس های سفید قطبی را گزارش کنید ، جواب مثبتی خواهی گرفت ؟ شکارچی گفت : از آیت لله منتظری و محمد هاشمی و همچنین آقای صادق قطب زاده ، که همه آنها از جنس خودشان بودند آنها را تحمل نکردند ، وای ، وای به حال جوانان ، زنان ، هواداران صلح و آزادیخواهان و کسانی مانند پژواک و یا من و تو ، مگر فراموش کردید که با گروه های سیاسی و آزادیخواهان و نویسندگان ، شاعران ، هنرمندان ، روزنامه نگاران ، گویندگان رادیو و تلویزیون ، فرهنگی ها ، داشجویان ، اساتید دانشگاه ها ، و همچنین با کارگران با قانون کار ماده 32 و 33 با آنها چه رفتار زشتی می کنند ؟ آری برای همه آنها پرونده سازی کردند ، تحت عنوان کافر ، طاغوتی ، جاسوس آمریکا ، جاسوس شوروی و …..وسپس همه آنها را اعدام کردند و ثروت آنها را مصادره کردند . خلبان گفت : من با آقای موسوی نخست وزیر ، آشنا هستم ، به او گزارش خواهم کرد . شکارچی گفت : مگر شما فراموش کردید که او در باره سازمان های سیاسی مخالف رژیم جمهوری اسلامی چه گفت ؟ خلبان پرسید : چه گفت ؟ شکارچی گفت : او گفت ، سرکوبی گروه های سیاسی واجب تر از صدام حسین می باشند . شکارچی گفت : آری برادر تا زمانی که این گرگ ها و کفتار ها در قدرت باشند ، ما ایرانی ها همیشه عزادار خواهیم بود . خلبان از پژواک پرسید : نظر شما در باره آقای استاندار چیست ؟ پژواک گفت : من شاهد اخراج خانم هایی که از دانشگاه ها و مراکز آموزشی و فرهنگی و اداره جات اخراج و یا پاکسازی شده بودند ، آنها برای یک زندگی شرافتمندانه به بندر عباس آمدند و در شرکت های خارجی کار پیدا کردند و بعضی ها به مدت 2 سال و بعضی ها سالها در آن شرکت کار کرده بودند که متاسفانه به دستور آقای استاندار، یک روزی پاسداران وحشیانه به محل کار خانم ها هجوم بردند و آنها را دستگیر کردند و سپس آنها را سوار اتوبوس های شرکت کردند و از آنجا خارج شدند . بعداز اخراج خانم ها از شرکت ایتالیایی بسیاری از کارگران به حمله وحشیانه پاسداران اعتراض کردند که رئیس شرکت گفت : اخراج آنها به دستور دولت یعنی آقای استاندار می باشد و ما نمی توانیم در مقابل دولت شما اعتراضی داشته باشیم . اینجا کشور شماست و ما هم متاسف هستیم . خلبان از آقای شکارچی و پژواک پرسید : چه باید کرد ؟ پژواک گفت : آگاه کرد ن جوانان باعث اتحاد و مبارزه می شود . شکارچی گفت : اگر من برخیزم ، تو برخیزی ، او برمی خیزد . پژواک گفت : اگر ما برخیزیم ، شما برخیزید ، آنها بر می خیزند . شاد و پیروز باشید . 13.11.2011 پرواز ه A short story During the Iran-Iraq war, a day of Hormozgan Province staffs to collaborate on projects Abvmv Islands C Bandar Abbas airport and sat in the waiting room for about 2 hours until the plane is ready to fly the islands of Abu Musa. He asked his brother where are you? Recruiting to look around you not sick? Pjwak said: I am an Iranian. Where do you come from? He said I am port my name is Syed Muhammad, before I get out of the house, Hometown, Ill be a good trip or plain. Pjwak said: I do not believe these things do not work with Hometown, in any case, I decided to take him and angrily said, unless youre a Muslim? Pjwak said: Every man should have a think about the phenomenon and nothing to do with religion or no religion, no one is better off my back. He said, You know who Ill be soon? I am the brother of a martyr to my Circle Head Island, Abu Musa ideological will. Pjwak said: I do not play a role Chkarh Are you or will you not and neither Mr Mousavi, who was prime minister? Ive learned what to eat bread and do not need to play with the beads to put bread on the measure. He said his brother look on my forehead, my forehead etched impression of prayer, it is a sign of being a Muslim. Pjwak said yes, and Hajji Sir, you do well with this method, and the consequences of our countrys ills. Pjwak SM asked: Do you plan to work, the islands of Abu Musa Tell me where it is located? And what is its scope? What is the difference between us and the Arabs? Pjwak said gladly, Abu Musa Island in latitude 20 to 55 latitude and 53 to 25 are considered. The island is 46 meters high from the sea level and 0,056 square kilometers of the surrounding area is increased. Kyavmtr 5 meters in length and the width is 4 kg and a height of 114 meters is the tallest mountain, the mountain is called halva. The island was in British hands, they were just building islands in the East and the East of the center of the iron rails were pulled in Nzyky buildings had dug a water well. Syed Muhammad asked what date the island was ceded to Iran? Pjwak said this separation is Bahrain connect. Syed Muhammad asked not mine Bahrain Iran? Pjwak said: Yes, the Fourteenth province of Iran, which was 622 square kilometers, the English, it was separated in 1971 from Iran. Seyed Mohammad said, because in those days people did not protest and did not defend their own interests? For example, between 1813 and 1827 in the infamous Iran-Russia two were closed and the Golestan Tea is known to be Turkmen.Iran and the Caspian Sea shipping not right, ... . This was after the revolution, Mr. Mehdi Bazargan unilaterally abolished. And then someone called Mr. Abu Qanm chief representative of Sharjah on Abu Musa island and on the island there was Hakmrany. Iran. Syed Muhammad asked his brother, UAE, is so vast? Pjwak said: Arabic Emirates in the Arabian Peninsula, Persian Gulf, located southeast of the area 83,600 square kilometers, of which six emirates: Abu Dhabi, Dubai, Sharjah, Ras Akhmyh, Ajman, Umm Alqvyn made have gained independence in 1971. Syed Mohamed said the little brother of one of our nation ruled Iran? If Im a versatile, 24-hour, it was occupied. Pjwak said the eldest child of the papillae or should do to get better? Mohammad said: What do you mean? Pjwak said to have started this war, poverty and the ills inflicted on the people of iodine, which causes destruction of the economic, cultural, and murder of the young generation should have been. And millions of unemployed, drug-addicted, destroyed homes, displaced, sick and hundreds of cities and thousands of villages have been destroyed and all the refineries have turned to ashes. And you have to respect international law and the international law there. Mohammad said: What is international law? Pjwak said a 24-hour occupation of the country that you want, you cut it records the latitude and longitude Vmkhtsat geography of the country and is registered with the United Nations flag.Or they give themselves the right to protect their own interests in oil wells, yes, the world is not Bandar village chief that you have and whatever you want to do. Syed Mohamed said the soldiers are our brothers 2015, the whole world will occupy Black Vprchm at the door of the House: Washington, Moscow, Paris, Bonn, Rome, Madrid, Beijing, ... Will install. Pjwak said that he sees the sleeping camel cotton seed ..... Syed Muhammad asked his brother to power unless you> God> Do not believe? Pjwak said: I Rmal game, quackery, superstition, games, Imamzadeh the game, and generate Imam Zadeh .... I do not believe in the myths of many clerical books read or heard a lot of M & A from the hollow lies A & M is better to Chapter 53, verses 19, 20, 21 and then you will see that the power is not an idol. Seyed Mohammad with surprise and anger, asked: Is it an insult to our nation is not Muslim? Pjwak said it is better to refer to the Quran, a verse in the Quran that if you are not with me, and have blasphemed against the Muslim Ummah and they are sorry and that you want. Seyed Mohammad said the words is true, I can Ryshm Trashm and I do not worship him in a bag and then in a Quran and said: Brother Where in the Quran is written in such idols? Pjwak said: Let me turn to the Quran? Mohammad said: First you need to get Vzv’ and also you have to wash it, ... Pjwak said: Im not Vzv’ and I need to do cleansings, it is best that you do not find the verse and then echo said it yourself in the Quran and Chapter 53 verses 19 to find now and then, 20 and 21, youll find it. Syed Muhammad verses 19, 20 and 21 Götzen: Allah, Löt, Manät und Uzzä, finds and then said, no, no I do not believe that were a pagan? The pilot and said, kids are ready to fly the plane. Pjwak sat beside SM pilot was sitting in another place, after a while the plane was in the sky islands of Abu Musa and the dust storm, the pilot was unable to come down the runway. And the pilot said we would fly to the port door. SM said loudly: For Health , Please, someone did not answer. He again said that Health> Imam Khomeini,>, Please, someone did not answer. Her dialects and said to himself: these are all are infidels and do not believe anything. His voice began to read and then> Prayer Storm> read and also for are tears and tears. The pilot told the Echo: Go to the patsy, ... Tell me not to play more with my nerves .... Pjwak SM spoke with Brother can you please be quiet. Mohammad said: I do not know who you are hiring for? You are you all infidels and unbelieving, ... the Governor that I will clear all your homework, ... His words echo the pilot explained. The pilot, who was flying in a horizontal, vertical suddenly flew and all passengers, including echoes of fear and terror in silence, suddenly loud and rocked SM said Mr. Pilot please I have 4 women and a dozen childrenWhats to say there is unborn? Path of severe storms and the plane a few minutes out. Shortly after we arrived at the port door, the pilot contacted the center radar port door and reported the situation. The radar, which the pilot was ordered to fly to Port A. Now, because the air between the heavens and the Bandar Abbas port door is good. The pilot announced that we would be flying into Bandar Abbas, Qeshm island in the sky when the plane hit, one of the planes passengers said loudly: AWACS, AWACS, he pointed to the mountain of dough. The pilot immediately contacted and told Radar: Sky Mountain Ghost Workers are seen more dough. Radar replied that we do not see things, you can fly to the mountains. The pilot flew to the mountain of dough, some passengers said that the AWACS they are, some say they are eagles and vultures Some say they are ... When the planes hit the sky, mountains, Pulp, all watched dozens of eagles and vultures in the sky, mountains make a paste maneuver. The pilot suddenly yelled and told the kids to see polar bears white? All told, yes we saw. Pilot said loudly: Peter the Great had written in his will to have access to hot water, the Russians are our great hope. The pilot said the white polar bear attacked me and I reported to Mr. Governor warn they are dangerous for our country. I see in the Kou Isfahan, Chahar Mahal Bakhtiari, Khorasan, Azerbaijan, northern Iran ... we have seen. I Janvarhayy the forest, the mountain, the plains are so weird that we have seen and are very dangerous. They eat everything from grasshoppers, scorpions, rats, snakes, rabbits, donkey meat, dogs, cats .... rooted plants such as cotton, Chqndr, rice, tea, wheat, and even eat the roots of trees. They were human bones, hearts, baby, kidney, intestine, and eat humans. The pilot asked what kind of animals are these? Hunter said small animals such as cats and small eyes are almond-shaped and do not participate in any litigious and are very mysterious.They cause the destruction of our land Iranian agriculture and small and medium industries and also has workshops, millions of employees have lost their jobs and tradespeople. Yes, when it dispute have been found in all the small and medium business houses have Brshkst we have and Labour have lost their jobs. Yes Dear pilots by 2025, the mountains and the plains and forests of the world, they will monopolize agriculture and industry will destroy the world. Mr. Hunter said Mr. Pilot, do you think that, if Mr. Governor of Hormozgan, white polar bear being reported, youre gonna say yes? Hunter said the grinder Ayatollah Montazeri and Mohammad Hashemi and Mr. S. Pole born, they all made themselves did not tolerate them, woe, woe are youth, women, and those who support peace and freedom as ECHO or I you, but you forget that the political groups and freedom fighters, writers, poets, artists, journalists, broadcasters, broadcasting, culture, Dashjvyan, faculty, and workers with the Labour Law Article 32 and 33 of what they behavior are ugly? Yes to all of the files, as pagan, earth, spyware, America and the Soviet spy ..... then all of them were executed and their property confiscated. The pilot told me Mr. Mousavi, prime minister, I know, will report to him. Hunter said that unless you have forgotten what he said about the Iranian opposition organization? The pilot asked what he said? Hunter said he, Saddam Husseins repression of political groups than are necessary. Hunter said yes to his brother when the wolves and hyenas are in power, we Iranians will always be grieving. Pjwak pilot asked: What is your opinion about Mr. Governor? Heres your country and we are sorry. The pilot asked Mr. Hunter and Echo: What to do? Pjwak said it was aware of the unity and struggle of being young. Hunter said: If I stand up, I get up, he comes from. Pjwak said: If you must, you get up, they rise up. Be happy and victorious. 13.11.2011 Parwaz
Posted on: Sun, 20 Oct 2013 10:20:46 +0000

Recently Viewed Topics




© 2015